دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا

ساخت وبلاگ
ببخشیدپست امروزم خیلی پراکنده گویی هست ولی  راجع به کسی هست که میخواد ازدواج کنه و باید طرفش رو بررسی کنه.از دکتر هلاکویی هست.البته خیلی عقاید و نظراتش رو هم قبول ندارم ولی به نظرم اینا خوب بودن.حالا من که کی رو ندارم میذارم برا بعدنا یا برا یکی که از اینجا رد میشه اینا به دردش بخوره شاید!۵۰۰ ساعت باید با هم حرف بزنید!تست های توافق و شخصیتی خوبه.صحبت با روانشناس هم کمک میکنه.در نظام فلسفی و جهان بینی یکسان باشید.یعنی نظام باورها.مثلا یه نفر اعتقاد به این داشته باشه که انسان خوبه دیگری اعتقاد داشته باشه که نه انسان بده فسادگره و.. ،اعتقاد به خدا وخدا کجای زندگی شماست.اعتقاد به یک محیط اجتماعی.اهمیت علم و کار و کوشش و تعلیم و تربیت.احتیاجات ما چیست؟مثلا کسی که دنباله پول زیاد هست ولی دیگری ذخیره و پس اندازی براش مهم نیس بلکه توانایی خرج کردن مهم است.زیبایی عادی میشه ولی زشتی عادی نمیشه باید جذابیت جسمی و جنسی با هم داشته باشیم.سن و شباهت ها.نظر راجع به رابطه با فامیل ،آزادی هایی که برای خود قائل هستید، جدول ترجیحات زندگی،ورزش ها ،تفاوت ها،هوش و عقل و دانایی ها و توانایی ها.دوتاچرخ م دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا...
ما را در سایت دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا دنبال می کنید

برچسب : چه چیزهایی را نباید باهم خورد,چه چیزهایی را باور دارم,چه چیزهایی را با هم نخوریم, نویسنده : edokhtareemrooz-hamsarefarda-mamanepasfarda7 بازدید : 76 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 17:09

این روزا بیشترین حسی که باهاش درگیرم اینه:حس خجالت زدگی!!!!خانواده من به من اون طور که باید و شاید یاد ندادن که اعتماد به نفس داشته باشم.با این که دارایی های زیادی توی وجودم بود ولی همیشه یه حس خودکم بینی داشتم.همیشه که نه!توی دوران دبیرستان خوب بودم ولی بعد از اون دیگه نه.همین کمبود اعتماد به نفس باعث شد که من همیشه استرس داشته باشم همیشه نگران باشم همیشه افکار منفی داشته باشم.اگه احیانا کسی از اینجا رد میشه که تربیت یه کودک بر عهده اش هست اینو به عنوان یه نصیحت خواهرانه ازمن قبول کنه.هیچی مهمتر از این نیس که به یچتون یاد بدید اعتماد به نفس داشته باشه.تمام گرفتاریای من توی زندگی ناشی از همین مساله اس...علاوه بر اون خود اطرافیانم هم منو خیلی سرکوب میکنن و چون اعتماد به نفس ندارم کوچکترین حرفشون برام میشه یه پتک که قشنگ میخوره وسط سرم!!!مثلا همین بحث مربوط به آشنایی هایی که داشتم.خب خیلی وقتا شده که من پس زده شدم.ولی مگه ممکنه که توی همشون من مقصر بوده باشم؟؟واقعا آدم چقد رمگه میتونه بد باشه و بد عمل کنه که اینقدر تجربه بد توی این زمینه داشته باشه.اونم وقتی که هرچی فکر میکنی یادت نمیاد دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا...
ما را در سایت دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edokhtareemrooz-hamsarefarda-mamanepasfarda7 بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 17:09

این روزا دارم سعی میکنم آروم تر از همیشه باشم.گرچه عالمال استرس و ناراحتی زیاده ولی فکر میکنم اینقدری بزرگ شدم که دیگه بفهمم غصه خوردن چیزی رو از پیش نمیبره.حتی امتحان افتضاح ۳ روز پیش هم نباید آرامشم رو به هم بزنه.به قول دکتر شیری آدم باید جرات شکست خوردن رو داشته باشه.من شکست خوردم و به شکستمم اعتراف میکنم.ولی این دلیل نمیشه که تا اخر عمر بشینم و زانوی غم بغل بگیرم.بالاخره باید بلند شم و یه یا علی بگم و از صفر شروع کنم.خدایا یه کار و بار هممون برکت بده.آمین.پ-ن: خدارو ۱۰۰۰۰ مرتبه شکر که نمردم و زیارت کربلا نصیبم شد.خیلی خیلی خوشحالم.به حق امام حسین هرکسی واقعا مشتاق زیارته خدا نصیبش کنه.بی صبرانه منتظرم برم بشینم جلوی گنبد حرم حضرت ابوالفضل و یه دل سیرررر گریه کنم اینقدر که مطمئن بشم اون ته ته دلم دیگه هیچی نیس.پاکه پاک شده.اینقدر که مطمئن بشم دستای خالیم پر پره پر شده.اینقدر که هرچی شک  و تردید و وهم و خیال و گمان بد هس از وجودم شسته بشه و بره...پاک بشم زلاله زلال...مثل بچه ای که تازه متولد شده... دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا...
ما را در سایت دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا دنبال می کنید

برچسب : کربلا کربلا ما داریم میاییم,کربلا کربلا ما داریم میاییم دانلود,کربلا کربلا ما داریم میاییم mp3, نویسنده : edokhtareemrooz-hamsarefarda-mamanepasfarda7 بازدید : 46 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 17:09

به نام حضرت دوستنمیدونم اثرگریه‌های توی دعای کمیل حرم با صفای امام رضا بود یا التماس های شب قدریا روز عرفه توی حرم حضرت عبدالعظیم یا...؟که برات کربلا رو برام امضا کردن.فقط اینقدری می دونم که زمانی به خودم اومدم و باورش کردم که از از خواب پریدم و شنیدم که یه صدایی می گفت مسافرین محترم تا دقایقی دیگر در فرودگاه نجف به زمین خواهیم نشست...اولین بار که نگاهم گره خورد به گنبد امام حسین یه سلام از ته دلم دادم و با چشمای خیس فقط تونستم بگم ممنون که دعوتم کردید...هرچی بخوام از جزییاتش بگم نمی تونم حق مطلب رو ادا کنم.روزی که بعد از ساعتها انتظار رفتم تا نزدیکی حرم امام حسین رو هیچ وقت فراموش نمیکنم.فضای معنوی داره که آدم رو منقلب میکنه.حرم حضرت ابوالفضل که دیگه جای خود داره...شب اربعین دنبال دسته ها راه افتادیم سمت حرم.جمعیت فوق العاده زیاد بود.مداحی قشنگ و سینه زنی مردم اونم توی بین الحرمین دل سنگ رو هم آب میکرد...آدم اونجافقط به خاطر مظلومیت امام حسین و یاراشون گریه نمیکنه بلکه اوج عزت و اقتدار امام رو حس میکنه و وقتی با این مواجه میشه که چطور به ساحتشون بی احترامی شد اون وقته که دیگه خون گریه دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا...
ما را در سایت دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edokhtareemrooz-hamsarefarda-mamanepasfarda7 بازدید : 45 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 17:09

دیشب باز وسوسه شدم و به مستر پیام دادم.از همون پیامای اولش فهمیدم که خیلی سر و سنگین شده.باهام خوب برخورد نکرد.علنا بهم گفت دست از سرم بردار و دیگه چی از جونم میخوای و...!!!خیلی ناراحت شدم.خیلی زرنگه.از یه طرف پس می زنه از یه طرف دیگه این کات شدن رو میندازه گردن من.میگه تقصیره تو بود.تو اعتماد به نفسم رو از من گرفتی تو شرط و شروط الکی گذاشتی.من به تو گفتم اعتماد کن به من بیا ازدواج کنیم بعد من همه اون کارا رو میکنم تو قبول نکردی.واقعا توی اون برهه زمانی من چاره دیگه ای نداشتم.نمیتونستم بهش اعتماد کنم.میدونستم زرنگه و از پس کارا بر میاد ولی مطمئن نبودم که خواسته های من خواسته های اونم باشه. میترسیدم قبل ازدواج ادعای عاشق پیشگی داشته باشه و بعدش همه چی یادش بره.از طرف دیگه به جز همین مساله علاقه، واقعا چیز دیگه ای نبود که خیلی بتونم بهش افتخار کنم و دلم بهش خوش باشه!خیلی از دستش ناراحت شدم.تا نصف شب داشتم گریه می کردم.آدمی که این همه باعث پیشرفتش شدم.هم باعث شدم درسش رو ادامه بده هم خودم و خانوادم کلی بابت کارش بهش کمک کردیم.چقدر چیزا که از قبال من یاد گرفت.حالا اینطوری میکرد.حالم خیلی ب دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا...
ما را در سایت دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edokhtareemrooz-hamsarefarda-mamanepasfarda7 بازدید : 40 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 17:09

چی شد که منی که عاشق قده بلند بودم یادم رفت لذتی که راه رفتن کنار یه مرد قد بلند وجود داره رو؟؟عجب جمله ی قصاری نوشتم!!!!!!ترجمش اینه که من روزی روزگاری عاشق مردای قد بلند بودم.اصن کنار یه مرد قد بلند می ایستادم ناخودآگاه ضربان قلبم بیشتر می شد!اصن از خودمم بیشتر خوشم میومد!یه جورایی حال میکردم با قد خودم حتی!!!ولی...امان از روزی که مستر قد بلند وارد زندگی من شد و من فراموش کردم که چقدررر عاشق قد بلندا بودم.اون حس دخترونه یا بهتر بگم کودکانه در من مرد.دلم میخواس برگردم به گذشته بشم همون دخترک عاشق یه مرد قد بلند!با همون هیجانات و احساسات قشنگش.با همون پاکی و نجابتش.با همون حس هاش...خدایا چی شد که اینطوری شد؟ دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا...
ما را در سایت دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edokhtareemrooz-hamsarefarda-mamanepasfarda7 بازدید : 48 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 17:09

دلم تنگ شده برا پاییز و زمستونای تهرون...برا اون روزایی که امتحانم رو گند زده بودم و حالا با یه عالمه خستگی و یه دل پرمیرفتم امامزاده صالح درد دل میکردم یه چنتا چیکه اشک میریختم و سبک میشدم بعدشم با چشمای پف کرده و دماغی که از سرما نوکش قرمز شده بود میومدم بیرون و راهمو کج میکردم به سمت یکی از آش فروشی های همون حوالی که همیشه بوی آش داغش بدجور وسوسه ام میکرد.یه سطل آش می خریدم و راهم رو کج میکردم به سمت خونه ی خاله!تمام مدتی که توی تاکسی بودم سرم رو تکیه میدادم به شیشه ماشین و به این فکر میکردم که چقدر این شهر زنده اس.چقد رمن دوسش دارم...دلم تنگ شده برا شلوغ کردنای دختر خاله ها و اون چای های همیشه یخ کردشون و اون بخاری تا ته زیاد کنار حالشون و اون کامپیوترشون که توی اون خونه فسقلی صدای آهنگشو تا ته زیاد میردن و شروع میکردن به رقصیدن:))شوهرخاله که تی وی رو روشن میکرد تا اخبار ببینه با خودم فکر میکردم چقدر وقت شده که من اخبار ندیدم؟شاید ۱ ماه بود که حتی تلویزیون هم ندیده بودم!!دلم تنگ شده برا وقتایی که تو مسیر خوابگاه به دانشگاه پاهام میرفت توی برف و با زحمت هن هن کنان اون مسیر سربالایی دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا...
ما را در سایت دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا دنبال می کنید

برچسب : تهران تهران شهر رویایی زیبا رویان, نویسنده : edokhtareemrooz-hamsarefarda-mamanepasfarda7 بازدید : 94 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 17:09

امروز روز افتضاحی بود.اون از صبح که سر کلاس همش خوابم میومد اونم از بعد از طهرش که چنتا سوتی ناجور پیش دکتر ی و دکتر ط دادم.از اون بدتر دعوایی بود که دم غروب با فرفری کردم.حالم دیگه داره از این زندگی به هم میخوره.خودم میدونم چه مرگم بود.یاد ۵ سال پیشم افتاده بودم.اون موقع که آقا قد بلنده رو دیده بودم.به فرفری همون موقع ها گفتم این آدم خوبی به نظر میرسه، تحصیل کرده اس خانواده خوبی هم داره بذار حالا که پا پیش گذاشتن باهاشون آشنا بشیم.فرفری پاش رو کرد تو یه کفش که الا و بلا نه!تو لیاقتت خیلی بهتر از ایناس.این نه کار داره نه وضع مالی خوبی دارن(اوضاع اقتصادی باباش پایین تر از متوسط بود).حالا یه فوق لیسلنس داره شق القمر که نکرده!یه سربازه هنوز!هرچی بهش گفتم مسائل مالی برا من مهم نیس،تو به سنش نگاه کن.وقتی اینقدر سنش کمه آخه چه انتظاری ازش داری؟؟؟بهش گفتم من خودمو خوب می شناسم،آدمی نیستم که به راحتی از کسی خوشم بیاد.حالا که از این خوشم اومده معلوم نیس از به قول تو کیس بهتر خوشم بیاد!گوش نکرد و همین باعث بیچارگی من شد.منم تا یه حدی می تونستم اصرار کنم.اگه بیشتراین کار رو میکردم چه حرفا و متلک دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا...
ما را در سایت دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا دنبال می کنید

برچسب : لعنت به تو,لعنت به تو و ذات خرابت,لعنت به تو فرات, نویسنده : edokhtareemrooz-hamsarefarda-mamanepasfarda7 بازدید : 58 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 17:09

خب از عنوان کاملا مشخصه که در مورد چی می خوام حرف بزنم.بعضی وقتا که البته قابل تعمیم به بیشتر وقتاس حس می کنم هیچ کس رو دور و برم ندارم.یعنی این هیچ کس واقعا هیچ کسه ها!!!!به جز خدا هیچ بنی بشری خیر خواه من نیست.همه به یه لحاظ هایی از قبل من دارن سود میبرن یا حداقل به دنبال سود بردن هستن.ولی من نمیذارم به خاطر سودشون منو فدای خواسته های خودشون بکنن.از این به بعد فقط تصمیمات خودم رو عملی می کنم ولاغیر!

دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا...
ما را در سایت دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : edokhtareemrooz-hamsarefarda-mamanepasfarda7 بازدید : 34 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 17:09

به خاطر سفری که رفتم و زیارت و توسلی که کردم اصلا حتی در مخیله ام هم نمی گنجه که دست خالی برگشته باشم.مخصوصا که این خاندان،خاندان کرمند و اگر کسی رو دعوت می کنن محاله که اشارت و گوشه چشمی بهش نداشته باشن.به قول شاعرتو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد...حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد...تجربه تلخ دیشب و امروز برای بار دهم دوباره اتفاق افتاد.ساعت از ۵ صبح گذشته بود که طبق عادت موبایل افتاده کنار تخت رو روشن کردم تا ببینم ساعت چنده!روشن کردن همان و خوندن اون اس ام اس کذایی از طرف فرفری همان!دیگه خوابم نبرد.از استرس و وحشت داشتم می مردم.طبق معمول همه چیز رو انداخته بود گردن من و یه طرفه به قضاوت نشسته  بود.همونطور با چشمای خواب آلود به میم ز پیام دادم و بعدش دیگه نفهمیدم چی شد.بیهوش شدم و تمام مدت کابوس میدیدم.ساعت حدودای ۹ بود که بیدار شدم  و یادم افتاد که چه غم بزرگی رو دلم سنگینی می کنه.چک کردم دیدم میم ز آنلاین شده ولی پیامم رو نخونده.بعد نیم ساعتش خیلی سرد جواب داد و بعدش هم سکوت و سکوت.همون موقع شصتم خبردار شد که بله یه خبرایی هست!رو رو کنار گذاشتم و با هزار سلام وصلوات ازش دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا...
ما را در سایت دختره امروز،همسره فردا،مامانه پس فردا دنبال می کنید

برچسب : خسته شدم خداااا,خسته شدم خداااااااا,خسته شدم خدااااا, نویسنده : edokhtareemrooz-hamsarefarda-mamanepasfarda7 بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 17:09